دیانا دیانا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

دیانا از جنس حضور

روزنامه دیواری دیانا

عزیز دلم چند تا از دیوارهای خونه رو کاغذ چسبونیدم و اسمش رو گذاشتیم روزنامه دیواری دیانا. هر کی میرسه یک اثر هنری روی اونها به جا میذاره و تو چقدر این روزنامه دیواری ها رو دوست داری و با مداد و پاستل و رنگ انگشتی حسابی از خجالتشون در میای. این روزنامه دیواریها قشنگترین کاغذ دیواریهایی است که مامان تا حالا دیده. خیلی دوست دارم ...
30 مرداد 1390

روزهای زنده

عزیز دلم مامان خیلی خوشحاله. دیشب رفتیم خواستگاری دایی. تو مثل همیشه شیطون و بازیگوش اون وسط برای خودت بازی می کردی و حرف می زدی. تو خود خودتی همونی که باید باشی بدون اینکه خجالت بکشی و یا خودت را پنهان کنی . دختری شاد و بازیگوش پر از شور زندگی در حال و لبریز از کنجکاوی. یک آدم کوچولو که هر وقت بخواد می خنده و گریه اش را پنهان نمیکنه و هر جا مورچه ای ببینه روی زمین دراز می کشه و حرکتشون رو تماشا می کنه و هر وقت صدای کلاغ می شنوه می خنده و تو تمام پارکها دنبال چرخ و فلک می گرده. عزیز دلم دوست دارم بی نهایت. من با تو دوباره زندگی را تجربه می کنم اینبار از دریچه زیبای چشمهای تو و خوشحالم از اینکه تو همون مسافر کوچولوی خانه ...
22 مرداد 1390

سوگولی های دیانا جون

خوب امروز می خواهم سوگولی های دیانا را خدمتتان معرفی کنم. دیانا این چهار عروسک را خیلی دوست داره و اغلب اوقات وقتی بیرون میره "گاوی" و "حنا" که از اون دو تای دیگه سوگولی ترند را با خودش میبره. معرفی می کنم: گاوی حنا ساناز هیپو ...
8 مرداد 1390

دیانای عزیزم چقدر خوبه که خوبی

امروز دو روزه که گل مامان تب نداره و من خیلی خوشحالم . خدارا هزار بار شکر. حالا حسابی شیطونی میکنی تا اون چند روزی که تب داشتی و نتونستی بازی کنی جبران بشه. تصمیم دارم دیگه پوشکت نکنم هر چند کار سختیه اما خیلی خیلی بهتر از اینه که تو خدای نکرده مریض بشی. ...
6 مرداد 1390

دیانا جونم پوشک دوست نداره

چند روزی است که دیانا را پوشک نمی کنم از بعد از آن بیماری عفونت ادراری تصمیم گرفتم که این کار بکنم. چهار روزی است که خیلی خسته می شوم. دائم در حال شستن هستم و دیانا اصلا دوست نداشت روی لگن بشیند و من هم اصرارش نمی کردم. دیروز که خیلی خسته شده بودم دیانا را پوشک کردم ولی او پوشک باز کرد و کناری گذاشت این شد که من خوشحال شدم احساس کردم این حتما نشانه خوبی است.  و امروز که باران هم اینجا بود با هم توی حمام جیش کردند و من خیلی خوشحال شدم. به نظرم این شروع خوبی است. دیانای عزیز و باهوش من از پس این کار برخواهد آمد. مطمئنم.   ...
6 مرداد 1390

هجده ماهگی تمام ...

عزیز دلم هجده ماهگی ات مبارک. عشق من دوستت دارم تا ابدیت. این هم دیانا جونم در یک و نیم سالگی اش. خیلی خلاقه مگه نه؟ دیانا داره میره عروسی. خیلی خوشحاله. چون هم موزیک و رقص دوست داره و هم عروس. تو خونه همش شال مامانش رو سرش میکنه میگه: "عروس شدم مبوس(ملوس) شدم." ...
5 مرداد 1390

باز هم تب ....

قلبم درد میگیره وقتی پوست لطیف تر از گلت را نوازش می کنم و میبینم هنوز داغی هنوز تب داری. عزیزکم فقط از خدا میخوام زودتر حالت خوب بشه.  برامون دعا کنین دوستان گلم. ...
3 مرداد 1390

استعدادهای دیانایی

وقتی دیانا جون تونست این برج رو بسازه فقط شانزده ماه داشت. دخترم یک معماره به تمام معنا این هم وقتی که دیانا سوارکاری می کنه خودتون ببینید که چقدر چیره دسته دیانا جون قایم موشک را خیلی دوست دارد و کاملا حرفه ای بازی می کند. الان هم قایم شده و مطمئنه که هیچ کس نمی بیندش.   ...
3 مرداد 1390

فرهنگ لغت دیانایی

تمبه  (تخمه مرغ) قبطی  (قطبی) سینجون  (فنجون) سلک  (چرخ وفلک) بیار    (بهار) بقیدی  (بقیه) سیر  (سحر) میفق  (موفق) بگل  (بغل) ابدی  (ابری) دخ  (یخ) مسماک  (مسواک)   دایده  (دایره) گربندر  (گردنبند)   بسندی  (بستنی)           ...
3 مرداد 1390
1